اژدهایی که کتاب می خواند
فرانکلین عاشق قصههاست. او دوست دارد بلندبلند کتاب بخواند تا همه بشنوند. اما اهالی دهکده از او میترسند، آخر او یک اژدهاست!
خوشبختانه فرانکلین با لونا آشنا میشود؛ دختری که مثل خود او عاشق کتاب خواندن است. آنها باهم نقشه میکشند که یک کتابفروشی بسازند؛
یک کتابفروشی پرنده، دقیقاً روی کمر اژدها!ً توی بقیهی داستانها، همیشه اژدها یک موجود خشن و ترسناک تصویر میشود که از دهانش آتش بیرون میآید.
اما اژدهای قصهی ما، عاشق کتابهاست و همهاش مطالعه میکند. «اژدهایی که کتاب میخواند»
داستانی ساده و شیرین از دوستیِ فرانکلین و لونا است که عشقشان به کتاب خواندن را بین خود و بقیهی آدمها قسمت میکنند.
داستانی که به ما میآموزد برای اهداف و علایقمان تلاش کنیم، حتی اگر بقیه در این زمینه با ما همنظر نباشند. کتابی که بچهها را به کتاب و کتابخوانی علاقهمند خواهد کرد.
بخشی از کتاب
نزدیک غار فرانکلین دهکدهای هست. فرانکلین بعضی وقتها به آنجا میرود، اما دهکده همیشه ساکت و خلوت است و فرانکلین هیچوقت نمیتواند کسی را پیدا کند که برایش داستان بخواند.
برای همین فرانکلین میرود خانه و دربارهی ژیمناستیک مطالعه میکند. و به خفاشهای تو غارش کمک میکند تا خودشان را روی طناب نگه دارند.
بعد با صدای خیلی بلند خمیازه میکشد و دُمش را کشوقوس میدهد و با یک فنجان چای بابونه میرود توی تختخوابش.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.