رویای بابک
میترا و برادرش بابک، پس از کشته شدن پدرشان به شهر ری میگریزند. میترا خودش را به شکل پسرها در میآورد
و رامین مینامد. اکنون خانهی او، دخمهی کوچکی در شهر مردگان است.
میترا آرزو دارد که روزی به دنبال مادرش به پالمیرا برود. کم کم اتفاقهای عجیبی میافتد.
نیروی ذهنی بابک چیست و چرا دل میترا گواهی میدهد که اتفاق شومی در انتظار بابک است؟
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.