دفتر خاطرات یک بچه خفن مهربان
بابای رولی همیشه به او میگوید: «رولی، تو یه بچهخفن مهربونی!» بهخاطر همین هم رولی تصمیم گرفته اسم دفتر خاطراتش را بگذارد دفتر خاطرات یک بچهخفن مهربان. رولی تجربیاتش را توی این دفتر مینویسد، و البته مثل یک نویسنده و خبرنگار زندگینامهی دوستش، گِرِگ را هم در آن میگنجاند. اما به نظر میرسد رولی گزینهی خوبی برای انجام این کار نباشد! خاطرهنویسی او اصلاً تعریفی ندارد و بخش زندگینامهی گِرِگ هم شلخته و پر از غلط است. به نظر شما آیا این خرابکاری رولی را میشود جمع کرد؟
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.