کتاب پسری که قبلا بودم
ایتِن در حین بازی به دوستش کِیسی میگوید اگر جرئت دارد از درخت برود بالا! و کِیسی که از درخت بالا میرود، از همان بلندی پایین میافتد و اکنون در یک مرکز نگهداری با کمک دستگاهها زنده است. ایتِن بعد از این اتفاق خودش را مقصر میداند. او تا حالا سه بار تلاش کرده از خانه فرار کند تا به مرکز نگهداری برود و کیسی را ببیند. آنها از زمان تولد در کنار هم بودهاند و خاطرات بسیاری باهم دارند. حالا از دست دادن کیسی و همچنین احساس گناه در این حادثه، فراتر از تحمل ایتِن است. برای همین خانوادهی ایتِن او را به شهر پدربزرگش میبرند تا او زندگی جدیدی را آغاز کند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.