کتاب بغلی ناسور
کتاب بغلی ناسور ما را میبرد به یک روز آفتابی!
«بغلیناسور» با پدرش خداحافظی میکند و برای اولینبار در عمرش، بهتنهایی به دنیای واقعی قدم میگذارد.
بغلیناسور یک زمینبازی را میبیند که دایناسورهای دیگر در آن بازی میکنند.
آنها او را به بازی دعوت میکنند، اما چیزی از تفریح و بازی آنها نمیگذرد که دایناسوری دعوا را شروع میکند.
آیا بغلیناسور میتواند دوباره دوستانش را با جادویِ قدرتمند مهربانی کنار هم جمع کند؟
این کتاب برای تقدیر و ستایش قدرت مهربانی نوشته شده است.
بخشی از کتاب بغلی ناسور
«بغلیناسور که هیچوقتِ هیچوقت از باباناسورش جدا نشده بود، یک روز زیر امواجِ طلایی خورشید با کلی ذوقوشوق راه افتاد،
آخه دلش میخواست ببیند در دنیای اطرافش چه خبر است!
راستش آن روز برای بغلیناسور یک روز خاص بود؛ او قرار بود چند تا دوست پیدا کند!
اما همهچیز آنطوری پیش نرفت که دلش میخواست.
بغلیناسور قُلپقُلپ غصه خورد!
یعنی حالا باید چه کار کند؟!»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.