قسمتی از کتاب کتاب مجموعه روح حیوانی – جلد پنجم – طغیانگر
درختی دیگر و جهش ترسناک او بدون تکیه گاه. سرانجام ابک بر فراز خشکی بین شاخه ها تاب می خورد. خیلی بالاتر از آن بود که شاخه را رها کند تا روی زمین بیفتد، بنابراین خود را به نزدیک ترین شاخه رساند اما بدنش به شدت با درخت برخورد کرد، طوری که نفسش بند آمد. برای اینکه پایین نیفتد پوست درخت را با دستانش چنگ زد اما حس کرد در حال سرخوردن است. در این هنگام انگشتانش به گره ی درخت گیر کرد و از آنجا که با زمین حدود نیم متری فاصله داشت آویزان شد. شدیدا تقلا کرد تا توانست دو طرف شاخه بنشیند. حتی زمانی برای نفس تازه کردن نداشت. نگیو به اندازه کافی دور شده بود. اکنون می باید در راه برگشت باشد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.