قسمتی از کتاب مجموعه روح حیوانی – جلد ششم – افت و خیز
آنها تنها یک راه داشتند، راهی که کسی مایل نبود درباره اش صحبت کند. کونور حتی از فکر کردن به آن راه هم متنفر بود اما می دانست انتخاب دیگری ندارد. با سرفه ای صدایش را صاف و توجه دیگران را به خود جلب کرد. دستش را روی سر بریگان گذاشت و مشغول نوازش موی بین گوش های حیوان شد؛ کاری که موجب شد پشت بریگان مانند سگ گله ی سابق کونور از شدت لذت بلرزد. او و بریگان پیش از این، دوره ی زجرآوری را برای نجات لولن در فارسیت نانگ سپری کرده و از یکدیگر جدا مانده بودند. کونور به این فکر کرد که آیا تاب این جدایی را دارد؟ اما از آنجا که می دانست چاره ی دیگری ندارد، گفت: «خب دیگه! ما ارواح حیوانی مونو تنها می فرستیم اونجا.»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.