قسمتی از کتاب کتاب آگاتا کریستی – قتل در خوابگاه دانشجویی
خانم لمون با لحن مرددی گفت: الآن نصف پرستاران بیمارستانها سیاهپوست هستند.
تا جایی که می دانم خیلی هم از پرستاران انگلیسی بهتر و دلسوزترند. بگذریم…
در مورد این طرح صحبت کردیم و بالاخره خواهرم راه افتاد. نه من و نه خودش نگران خانم نیکولتیس،
صاحب خوابگاه، نبودیم. این خانم اخلاق متغیری داشت. گاهی خیلی مهربان و خوش برخورد و گاهی هم… چطور بگویم؟
برعکس بود. خیلی هم پخمه و ناخن خشک بود. با وجود این چون خواهرم زن کاری و همه فن حریفی است،
احتیاجی به کمک او نداشت. کلا آدمی نیست که در مقابل بداخلاقی و ادا و اطوار بقیه جا بزند. شخصیت خودش را حفظ می کند و اجازه نمی دهد هر چرت و پرتی بارش کنند. پوآرو در تأیید سر تکان داد. با شرحی که خانم لمون از خواهرش داد، به نظرش آمد بی شباهت نیستند. خواهرش به دلیل ازدواج و آب و هوای خاص سنگاپور نرمتر شده، ولی مثل خود او روحیه ای مقاوم و سرسخت دارد. پرسید: خواهرتان این شغل را قبول کرد؟ بله. حدود شش ماه پیش اسباب کشی کرد و در پلاک ۲۶ خیابان هیکری ساکن شد. در مجموع کارش را دوست داشت و به نظرش جالب بود. پوآرو گوش کرد. تا اینجا سرگذشت خواهر خانم لمون از هر لحاظ معمولی بود. ولی گفتید اخیرا نگران شده. چرا؟
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.