جسدی در کتابخانه
خانم بانتری داشت خواب می دید. نخودهایش در نمایشگاه گل و گیاه جایزه اول را برده بود. کشیش با قبا و ردا جایزه ها را در کلیسا توزیع می کرد. همسر کشیش با لباس شنا در رفت وآمد بود. ولی به رسم پسندیدۀ همه خواب ها، اهل محل آن طور که در زندگی واقعی از این مسئله ناراحت می شوند، ناراحت نبودند… خانم بانتری از خوابش حسابی کیف می کرد. معمولا از خواب های دم صبح که با آوردن سینی چای پایان می یافت لذت می برد…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.