بری بازنده(۰۳)نمی خوام بازنده باشم
اگر مامان من بودن به اندازه ی کافی برای مامان خجالت آور نبوده که رفت و جایزه ی این مسابقه ی احمقانه ی فروشگاه فیکو
را هم برنده شده. این یکی از آن هم خجالت آور تر است. یک بار که من و « بانکی »،
بهترین دوستم، داشتیم اسکیت سواری می کردیم، موقع رد شدن از جلوی فروشگاه فیکوپوستری
روی درش دیدیم از مامان که یک بسته سوسیس را گرفته بود بالا و داشت چشک می زد.
بانکی دستش را برد بالا انگار یک بسته سوسیس نامرئی دستش باشد. بعد صورتش را کج و کوله کرد. داشت زور می زد چشمک بزند. گفت: داااالی « بری »!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.